آیلین جونآیلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

ناز نازی مامانی و بابایی

انتظار

دختر خوشگلم نفسم چند روزی که خیلی دلم برات تنگ شده دوست دارم زودتر ببنمت و بگیرمت تو بغلم و فشارت بدم عزیز مامان بابا جون هم خیلی دوست داره زودتر ببنت همش می پرسه کی وقتش میشه؟؟  
28 مهر 1392

امیرعلی

امروز صبح خاله ندا زنگ زد شماره بیمه رو می خواست بعد گفت من بستری شدم گفت دیروز سونو داشته دکتر گفته کیسه آبت... نمی دونم اینقدر استرس گرفتم که نفهمیدم چی گفت زودی زنگ زدم به زهرا گفتم ندا بستری شده زدم زیر گریه گفت اشکال نداره منم زودتر رفتم   خیلی ترسیدم دارم از نگرانی می میرم اصلا نمی دونم دارم چه کار می کنم کاش می تونستم برم ولی همکارم نیست که اینجا را بهش واگذار کنم   خدایا امیرعلی ما رو سالم و تپلی برسون به بغل مامانش ...
10 مهر 1392

یادگاری ها

  این آویز تخت و دامن خشگلشو 3 سال پیش از دبی خریدیم خوب شد که نانازی و گرنه این دامن چین چینی رو کی می خواست بپوشه   ...
9 مهر 1392

ثبت نام

امروز ثبت نام دانشجویان دانشجویان جدیدالورود دیشب داشتم خواب می دیدم امروز خواب موندم و دیر رسیدم اداره و همه چیز ریخته به هم ناناز مامان ساعت 7 صبح با یه ضربه محکم به شکمم منو بیدار کرد مامانی نکنه فکر کردی شکم مامانی کیسه بکسه خدا کنه مشکلی پیش نیاد حالا که خاله ندا هم نیست ...
6 مهر 1392

غافلگیری

  دیشب باباجون کلی غافلگیرمون کرد شب که از خونه مادری اومدیم من رفتم بخوابم باباجون اومد تو اتاق گفتم باباش برق رو خاموش می کنی که بخوابیم یه دفعه یه تک پوش خیلی خوشگل از تو جیبش دراورد گفت برای ناناز بابا خریدم اندازه یه انگشتر خیلی غافلگیر شدم عین تک پوش خودم مبارکت باشه ناناز ...
3 مهر 1392
1